تحویل به سراسر کشور در ۵ روز آینده
کبوترها و بازها داستان زندگی مردمی در دهکده «اورونوئر» است که بر روی قلهای سنگی ساخته شده است. دورانی مردم دهکده به دو دسته تقسیم شده بودند و با هم دشمنی داشتند؛ خصومتی که دهکده را وحشی کرده بود، با این حال جوی پدید آورده بود. همه در خانههای خود و در زمینهای خود بودند تا مراقب اموالشان باشند و از دشمنان دوری کنند ولی چند سالی بود که به واسطهی میانجیگری مقامات کلیسا و مقامات غیرمذهبی، خانوادهها با هم آشتی کرده بودند، افسردگی و انحطاط دهکده را فرا گرفته بود. در جایی دورافتاده و غمانگیز و متروک پسر بچهای به نام «یورجدو» بیمار و نیمهفلج و بیکس، به حالت احتضار درآمده است. تمامی افراد محله میگویند او کافر است و به خدا ایمان ندارد و پدربزرگ نامزدش «ریموند و کوربو» او را متهم به دزدی کرده است و کسی به او نزدیک نمیشود؛ فقط پسر بچهای دهساله به نام «پرتو» به او کمک میکند. «عمه جوزتا فیوره» به دیدن او میرود و درمییابد که برخلاف آنچه دربارهی کافر بودن «یورجدو» شایع کرده بودند صلیب فلزی حضرت مسیح به دیوار آویخته و کتاب دعایی نیز در اتاق او وجود دارد...